چکیده
هورامان سرزمینی است کهن با تاریخی پرفراز و نشیب که هر بخشی از آن، جداگانه شایسته بحث و بررسی است.
تقابل سلاطین هورامان با والیان اردلان در عصر صفوی را میتوان فرازی از این تاریخ دانست.
پرسشی که مقاله حاضر حول محور آن شکل گرفته، این است:
«تقابل سلاطین هورامان با والیان اردلان در عصر صفوی چگونه و چرا؟!».
پژوهش حاضر پاسخی است به این پرسش و سایر پرسش های زیر مجموعه آن، که در جای خود به تفصیل از آنها سخن خواهیم گفت.
واژه های کلیدی: هورامان، کردستان، عثمانی، صفویه، والیان اردلان، سلاطین هورامان، تخت، لهون، الُکا، سلطان، والی و ….
مقدمه
قبل از پرداختن به اصل موضوع، یادآوری این چند نکته ضروری است:
۱- معتبرترین منابع تاریخی درباره دیار کهنسال هورامان، همانا کتاب ارزشمند (تذکره سلاطین هورامان) یا به دیگر عبارت (تذکرة السلاطین هورامان) به قلم علّامه مرحوم (ملّا ابوبکر مصّنف چوری) متوفی به سال ۹۹۹ و به روایتی ۱۰۱۴ هجری قمری است، که متأسفانه از سرنوشت این کتاب نفیس هیچگونه اطلاعی در دست نیست.
نقل است وسیله خائنین قوم و سود پرستان در مقابل وجه قابل ملاحظهای به یکی از مأموران انگلیسی فروخته شده (بهمن سلطّانی ۱۳۸۶: ۳۵۱) و اکنون محل نگهداری آن مشخص نیست. به نوشته تاریخ نگاران، کتاب (تاریخ جدید هورامان) اثر مرحوم (ملا عبدالله هورامی) متخلص به (شیدا) یادداشت هایی از این کتاب است قطعاً چنانچه روزی روزگاری به کتاب گرانبهای تذکره سلاطین هورامان، دسترسی پیدا شود، ابرهای تیره و تار از آسمان تاریخ هورامان زدوده میشوند، و بخش عمدهای از تاریخ این دیار ناشناخته که هنوز در هاله ای از ابهام قرار دارد، بخوبی روشن خواهد شد. لذا هر گونه تلاش برای کشف آثار به یغما رفته، از نوع مجاهدت های خاموش انسانی به حساب می آید، زیرا منابع اصیل تاریخی ما، اغلب گمشده و یا به یغما رفته میباشند. کتاب مشهور پیر شالیار یکی از آنهاست.
۲- از جمله مشکلات پیشروی هر محقق و پژوهشگری که بخواهد درباره سلاطین هورامان و والیان اردلان تحقیق کند، همانا سنتی و فرمایشی بودن تواریخ دوران فرمانروایی این حکمرانان است، که قرنها در تلاقی امپراطوری های ایران و عثمانی بر این مناطق حساس سلطه داشتهاند. به عبارت دیگر آنچه را که تاریخ نگاران درباری نگاشتهاند، بیطرفانه و در چارچوب عدل و انصاف نیست بلکه آلوده به دشنام نگاری مردمان آزاده و زحمتکش و مدّاحی و تملّق صاحبان قدرت است. (کریمیان سردشتی ۱۳۸۶: ۱۳)
به گفته محققان، تواریخ سنتی و فرمایشی، فاقد هرگونه ارزش و اعتبار علمی هستند، زیرا نمیتوان با استناد به آنها فرضیهای را رد و یا اثبات نمود و این امر عرصه را بر پژوهشگران تنگ خواهد کرد، زیرا چنانچه پژوهشگر نتواند بر احساسات و تعلّقات خاطر خانوادگی خود غلبه کند، بیشک اثری فاقد عینیت خلق خواهد شد، بهطوری که ذهنی نگری کاملاً بر بیطرفی و عینیّت تاریخی غلبه خواهد کرد و فرضیاتی که بر بستر ذهنی نگری شکل خواهد گرفت، طبعاً غیرقابل اثبات خواهد بود. (کتاب ماه، تاریخ و جغرافیا، کنکاش محمّد کلهر استادیار دانشگاه آزاد اسلامی واحد شهر ری).
متأسفانه از مجموع ۱۰ منبع تاریخی عمده که پیرامون والیان اردلان و سلاطین هورامان در اختیار داریم، نود درصد آنها بهصورت سنّتی و فرمایشی نگاشته شدهاند. به نوشته تاریخنگاران، سقوط سلسله قاجاریه را میتوان نقطه عطفی در شیوه تاریخ نگاری سنتی و فرمایشی به حساب آورد، زیرا با سقوط قاجارها، دوران تواریخ فرمایشی نیز به سر آمد، بیشک کردستان اردلان و هورامان نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
۳- به نظر میرسد از دیر باز نهضتی غرض آلود برای تغییر اسامی اصیل اماکن منطقه، شهرها و روستاهای کردستان بهصورت ترجمه غلط و یا تصحیف واژگان در جریان بوده و متأسفانه هنوز هم ادامه دارد. این امر موجب شده تا واژگان اصیل کمکم به فراموشی سپرده شوند. در کردستان اغلب نامگذاریها بر مبنای شرایط جغرافیایی، آب و هوایی، موقعیت ژئوپلیتیک منطقه، خوی و خصلت مردمان هر دیار و عرق قبیلگی و روح سلحشوری آنان شکل گرفته است.
یکی از این واژههای تغییر یافته، کلمه (هورامان) است که در منابع عصر صفوی «اورمان» در مکاتبات رسمی امروزی «اورامان» در متون عربی «هارومان» نوشته شده و میشود. ناگفته نماند برخی واژگان اماکن فقط نام شهر نیستند بلکه منطقه را نیز شامل میشوند مانند هورامان، مریوان، کرمانشاه، و…
البته هورامان نام منطقه است نه شهر، که واژه منطقه مفاهیم واژگان را بیشتر روشن خواهد کرد.
آن عده از واژگان مجعول که در نهضت یاد شده جایگزین واژگان اصیل شدهاند، در زبان محلّی هیچگونه معنی و مفهومی ندارند (بهمن سلطانی ۱۳۸۶: ۳۵۵)
که از جمله آنها واژه زیبای «هورامان» است که هنوز در گویش مردمان این دیار همان اصالت خود را حفظ کرده است، زیرا واژگان اصیل را باید در افواه عامه مردم جستجو کرد. برای مثال ساکنان هورامان تخت میگویند (هۆرامان)، (هۆرامی) نه (هه ورامی) و (هه ورامان) که گویش مردمان سائر مناطق کردستان است. واژهی (هۆرامان) که ریشه در پارسی کهن دارد به معنی تفوق و برتری است. هورامان یعنی منطقهای که از نظر جغرافیایی، نظام اجتماعی، آداب و رسوم، ارزشها، هنجارها، تولیدات، اعتقادات دینی، خوی و منش، روحیات مردم، سخت کوشی و پاکی بر دیگر مناطق تفوق و برتری دارد. این معنی برای پذیرفتن وجه تسمیه هورامان معقولتر و مناسبتر است.
۴- قصد ما، از واژه (تقابل) در عنوان این پژوهش، رویارویی، جنگ و گریز و دشمنی نیست، بلکه یک نوع تطبیق، برابر سازی و روابط متقابل است. به عبارت دیگر سبک و سنگین کردن والیان و سلاطین اردلان و هورامان در دو کفّه ترازوی حیات سیاسی و اجتماعی آن دوران است، زیرا طرفین هیچگاه سر جنگ و دشمنی با یکدیگر نداشتهاند جز در دو مورد خاص آنهم به تحریک اجانب که بعداً اشاره خواهیم کرد. ظاهراً تاریخ از هر دو به نیکی یاد میکند به ویژه والیان اردلان که همواره از نظر سیاسی با همسایگان خود سَرِ صلح و سازش داشتهاند و از نظر اقتصادی علاقمند به ساخت و ساز و عمران و آبادانی و شهرسازی که توسعه اقتصادی و اجتماعی را به دنبال داشته است. این امر در عصر خسروخان دوم و نیز امانالله خان اول ملقب به بزرگ در کردستان به اوج خود رسید. از نظر دینی نیز اهل تسامح و طرفدار همزیستی مسالمتآمیز پیروان همه ادیان آسمانی بودهاند تا آنجا که در شهر سنندج، مسلمان، مسیحی، کلیمی و زرتشتیان در کمال آسایش و آرامش با هم زندگی کردهاند.
محله (جور آباد) فعلی سنندج که قبلاً (گبرآباد) نامیده میشد، محلّ زیست زرتشتیان آن زمان در این شهر بوده. که نشان از منش آزادی و آزادگی والیان اردلان دارد.
روابط والیان اردلان با سلاطین هورامان، تا آنجا پیش رفته که خویشاوندی و قرابت سببی با هم داشتهاند. برای مثال (گلندام خانم) ما در امانالله خان اول، خواهر یا دختر یکی از سلاطین اورامان به نام رضا سلطان بوده که از وی به نیکی یاد شده است.
نقل است کردستان اردلان را «دار الشجاعه» میخواندند و در آمدهای آن صرف عمران و آبادانی همان محل میشد و فقط دو هزار تومان خراج به دولت مرکزی میپرداخت (شیرین اردلان، ۱۳۸۷: ۱۵۰)
هورامان در دوره صفوی
تاریخ هورامان، از صدر اسلام تا دوره صفوی، آنگونه که نیازهای هر محققی را برآورده سازد، واضح و روشن نیست. منابع عربی و تواریخ فتوحات اسلامی نیز اطلاعات چندانی بدست نمیدهند برخی منابع، مردم هورامان را به شهره بودن در کشاورزی، باغداری و فنون آبیاری و ساخت تراسها ستوده و به همین امر بسنده کردهاند.
راجع به دوران پیش از اسلام و حتی ما قبل تاریخ باز اطلاعات خیلی کم است اندک چیزهایی که در برخی منابع یافت میشوند، اغلب مبتنی بر ظنیّات و حدس و گمانهاست. موضوع (پیر شالیار) نیز حرف و حدیثهای فراوان دارد، که در این پژوهش مجال پرداختن به آن نیست.
نگارنده، چند سال پیش در مقالهای با عنوان: (پیر شالیار، قدیسی که از نو باید شناخت) از نویسندگان و پژوهشگران خواستم عجولانه روی این موضوع قضاوت نکنند. و به تحقیقات بیشتری بپردازند. این مقاله در هفتهنامه (سیروان) به چاپ رسید.
در آثار و تألیفات تاریخنگاران پیرامون ایران باستان، گاهی از رد پای اشکانیان در منطقه هورامان سخن به میان آمده است.
در کتاب (ایران باستان) نوشته «حسن پیرنیا می خوانیم:»
«………… و دیگر سه نسخه نوشته است که در اورامان کردستان در ۱۹۰۹ پیدا شده و دو نسخه از آن به خط یونانی و سومی به زبان پهلوی و خط آرامی است. هر سه روی پوست آهو نوشتهشده و متعلق به دوره اشکانیان است (پارتی) زیرا تاریخ آن سنه ۳۰۰ اشکانی است که مطابق سنه ۵۳ م میشود (حسن پیرنیا، ۱۳۷۳: ۲۶۹۶)»
در منابع دیگر آمده این نوشتهها سند باغات انگور هورامان بوده که گویا اکنون در موزه کشورهای اروپایی نگهداری میشوند.
از سوی دیگر، میان منابع تاریخی موجود که ما به اغلب آنها دسترسی داریم، متأسفانه به دلیل فرمایشی بودن آنها- همانگونه که در مقدمه اشاره شد. اختلاف، ناهماهنگی و تعارضات فراوان وجود دارد، که این امر موجب میشود با دیده شک و تردید به آنها نگریست.
شواهد تاریخی نشان میدهند که سلسله مراتب قدرت چه در میان والیان اردلان و چه در میان سلاطین هورامان، ظاهراً به شکل موروثی بوده و هر یک از فرمانروایان این دو خطّه از کردستان، مسند قدرت را از نیاکان خود به ارث بردهاند، و آنگهی برخی منابع دیگر اذعان دارند که حاکمان هورامان یکی پس از دیگری همواره بهوسیله شوراهای قبایل محلی، مجلس خبرگان آن دوران متشکل از علماء، صلحاء، معتمدین محل و ریش سفیدان قوم، انتخاب میشدند که نشان از نوعی دمکراسی و نظام پارلمانی داشته است.
همچنین برخی منابع بنای شهر سنندج را به سلیمان خان پسر عم خان احمدخان نسبت میدهند (شیرین اردلان، ۱۳۸۷: ۵۰) و برخی دیگر به سلیمان ببه فرزند فقیه احمد بنیانگذار سلسله بابانها که ظاهراً از طرف دولت عثمانی مأمور بنای این شهر شده و آن را احداث کرده است (ملّا محمّد رضا ابن صوفی محمّد سلیم، ۱۳۹۲: ۷۵).
از سوی دیگر منابع نزدیک به والیان اردلان، منطقه هورامان را بخشی از قلمرو حاکمیت این والیان به حساب میآورند وآنگهی منابع نزدیک به سلاطین هورامان با استناد به منابع دوره صفوی و نیز ادبیات شفاهی مردم منطقه، بر سلطه نداشتن والیان اردلان بر منطقه هورامان مهر تأیید زدهاند.
«شیرین اردلان» در کتاب خود: (خاندان کرد اردلان در تلاقی امپراطوریهای ایران و عثمانی) از سلاطین هورامان به عنوان مالکان هورامان نام میبرد نه سلطان و معتقد است مالکان هورامان شاخهای کوچک از خاندان اردلان هستند. او حدیث شفاهی مردم هورامان را اینگونه نقل میکند: «اسکندر با تمام قدرتش نتوانست اورامان را تسلیم کند، اما اردلانها با حیله اورامان را تسلیم کردند» (شیرین اردلان، ۱۳۸۷: ۲۶۴) این در حالی است که موضوع حمله اسکندر به هورامان هنوز قطعیت تاریخی نیافته و منابع نزدیک به سلاطین هورامان، تسلیم شدن کل هورامان را قاطعانه رد میکنند.
این دو بیت به گویش محلّی هورامانی، شاهدی بر این ادّعاست:
نه (به کی) و (مه ئموون)، نه ته یمور له نگ هیچکه س هۆرامان نه گرته ن به جه نگ
غیر جه خان ئه حمه د به گله ری خانان ئه ویچ به حیله گرته ش هۆرامان
آری، خان احمدخان که به گفته تاریخ نگاران نزدیک به سلاطین هورامان، به جز هورامان کسی را یارای مقاومت با وی نبوده، فقط یک بار آن هم در زمان فرمانروایی سلیمان بیگ فرزند بهرام میرزا بیگ از حاکمان هورامان، توانست با حیله و بیرنگ برای مدتی کوتاه دژ تسخیر ناپذیر هورامان را تصرّف کند.
در منابع تاریخی هورامان آمده: تا قبل از شکلگیری دولت صفویه، تمام کردستان به استثنای هورامان تحت سلطه و اقتدار دودمان اردلان بوده (بهمن سلطانی: ۳۸۷)
اینهمه اختلافات و تعارضات در منابع تاریخی، قطعاً هر پژوهشگری را دچار سردرگمی میکند، که این خود ناشی از تبعات تاریخنویسی سنتی و فرمایشی است که هیچگاه منجر به نتیجهگیری قطعی نخواهد شد.
لذا حاصل تلاشهای هر محقق، قابلستایش است و آن را باید به داوری گذاشت، تا که قبول افتد و چه در نظر آید.
اصل مطلب
همزمان با شکلگیری دولت صفویه در ایران، که با تاجگذاری شاه اسماعیل صفوی در سال ۹۰۷ هجری، عملاً پا به عرصه اقتدار نهاد، دو امپراطوری ایران و عثمانی در برابر یکدیگر صفآرایی کردند.
برخلاف سلاطین هورامان که فقط جوابگوی شاهان صفوی بودند، والیان اردلان در موقعیتی قرار گرفتند که گاهی به عثمانی و گاهی به ایران نزدیک میشدند ولی اقتدار و سلطه هیچکدام را نمیپذیرفتند. تاریخ نگاران از این وضعیت به عنوان حکومتی مستقل در مقاتع دو امپراطوری یاد کردهاند. (شیرین اردلان: ۴۲)
به هنگام تأسیس سلسله صفویه در ایران، تقریباً ۳۴۴ سال از تأسیس حکومت خاندان اردلان در کردستان گذشته بود. خاندان اردلان به شهادت تاریخ ۷۲۰ سال در کردستان فرمانروایی داشتهاند، هر چند درباره چهار قرن نخست حکومت خاندان یاد شده اطلاعات چندانی در دست نیست. البته مهمترین دوران این خاندان همین چهار قرن بوده که فقدان آگاهی درباره آن جای تأسف دارد. تاریخ نگاران، علت آن را از بین رفتن منابع تاریخی براثر نبردهای خونین ایران و عثمانی، تخریب ارگها، منابع و آرشیوها، بخصوص کتابخانههای حسنآباد، زلم، مریوان، و پالنگان میدانند.
همزمان با گسترش اقتدار شاهان صفوی در ایران و شکلگیری نظام اداری، دوران اعطای امتیازات و شرح وظایف فرمانروایان محلّی نیز آغاز شد.
فرمانروایان و حاکمان هورامی، که تا آن زمان از آنان با القابی مانند امیر، خان، بیگ و…. نام برده میشد، همگی لقب (سلطان) گرفتند.
این امر در زمان شاهعباس کبیر به اوج خود رسید.
در گویش محلّی مردم هورامان، سلطان را (سان) خطاب میکنند.
حاکمان اردلان نیز لقب (والی) گرفتند و اختیارات فراوان به آنان واگذار شد. در مقابل، سلاطین عثمانی نیز برای عقب نماندن از قافله به حکمرانان و فرماندهان قشون خود، لقب (پاشا) دادند که آنهم ظاهراً مخفّف پادشاه است.
برخی از تاریخنگاران، اعطای لقب (سلطان) به حاکمان هورامان را به (نادر شاه) نسبت میدهند که گویا به حاکمانبانه و هورامان لقب سلطان داده است، اما چنین چیزی عاری از صحت است، زیرا اولاً اُمرای با نه پس از آمدن اسلام به کردستان، به (اختیارالدینی) معروف شدهاند و در عصر صفویه از آنان با القاب امیر، بیگ و خان یاد شده است، ثانیاً دوران فرمانروایی حکام بانه چندان طولانی مدت نبوده و بیشتر جنبه مالکان محلی داشتهاند از نظر نظامی و گستره قلمرو فرمانروایی خود هرگز به پای والیان اردلان نرسیدهاند برای مثال (میرزا بیگ) بانه، که نخستین فرمانروای آن منطقه و داماد بیگه بیگ و الی اردلان بوده، به هنگام حمله مخالفان از والیان اردلان کمک خواسته و خود قادر به دفع دشمنان نبوده است. (روحانی، ۱۳۸۲: ۴۰۵)
بطور کلی، در عصر صفویه حیات سیاسی والیان اردلان و سلاطین هورامان، وارد مرحلهی جدیدی شد. شاهان صفوی مواجه با دو نگرانی شدند: یکی جنگ با عثمانیها و دیگری گرایش والیان اردلان و سلاطین هورامان به آنسوی مرزها یعنی حکمرانان عثمانی و حکومتهای محلی تحتالحمایه آنان از جمله بابانها در سلیمانیه که نیمنگاهی به قلمرو اردلانیها داشتند.
البته نگرانی شاهان صفوی بیشتر روی والیان اردلان متمرکز بود زیرا سلاطین هورامان در برابر سلطه حکومت صفوی بر ایران چندان واکنشی از خود نشان ندادند و سیاست مدارا و نرمش در پیشگرفته و به حکومت خود در این ناحیه ادامه دادند (ادوای، دلریش، ۱۳۹۴: ۲) از سوی دیگر حاکمان هورامان نسبت به مذهب تشیع حکومت صفوی چندان حساسیتی از خود بروز نمیدادند. موفقیت جغرافیایی و ژئوپلتیکی هورامان نیز طوری بود که عثمانیها نمیتوانستند بهآسانی به آن منطقه حملهور شوند. این امر، شاهعباس اول را به فکر تقویت حاکمان این ناحیه انداخت بر خلاف قلمرو حاکمیت والیان اردلان که از شهر زور تا همدان محل تاختوتاز و نبردهای خونین عثمانی و صفویه بود. این بود که منطقه هورامان بیشتر مورد توجه شاهان صفوی قرار گرفت. حاکمانش لقب سلطان گرفتند و بهصورت حکومتی مستقل در منطقه تثبیت شدند.
هدف شاه صفوی (عباس اول) این بود که هم در جنگ با عثمانیها از استحکامات هورامان و تفنگچیهای آنجا استفاده کند و هم والیان اردلان را بیشتر در مخمصه قرار دهد تا از صفویان اطاعت کنند (ادوای، دلریش، ۱۳۹۴: ۲) از آنسوی دیگر ناگفته نماند، والیان اردلان بیکار ننشستند و آنان نیز در قبال حکومت صفوی برای خود مواضعی اتخاذ کردند.
به هر حال، هر چند برخی تاریخنگاران، هورامان را دژ تسخیرناپذیر نامیدهاند، اما این منطقه نیز همانند گستره جغرافیایی تحت امر والیان اردلان، بارها در عصر صفوی مورد هجوم قوای عثمانی واقع شد و در جنگهای نیابتی آسیب فراوان دید. در عصر صفویه کلاً ۱۲ سلطان بر هورامان حکم راندند که همه به شکل موروثی بود. کردستان اردلان که در آن زمان پاوه و جوانرود را نیز شامل میشد، بیشتر از هورامان مورد تاختوتاز عثمانیها قرار گرفت و ایالت غربی ایران بارها توسط لشکر عثمانی، اشغال گردید.
وقایعنگاران برآنند تا ظهور سلسله صفویه، کردستان اردلان و اُلکای هورامان در استقلال کامل بودند، پس از آن، قلمرو تحت نفوذشان بهتدریج به امپراطوری ایران الحاق گردید. در آن زمان ایران مرکزی از شرق توسط ازبکها و از غرب توسط عثمانیها مورد هجوم و تاختوتاز قرار میگرفت.
والیان اردلان با این اوضاعواحوال در مخمصه افتادند، گاهی به عثمانیها نزدیک میشدند و گاهی به صفویان، گاهی نیز وجهالمصالحه امپراطوری های ایران و عثمانی قرار میگرفتند. شاهان صفوی نیز ناچار بودند با آنان از سر دوستی درآیند تا بتوانند از قدرت و نفوذ این والیان استفاده ابزاری ببرند.
خان احمدخان اول، در سال ۱۰۳۵ قمری، بغداد را برای شاهعباس اول فتح نمود و با وی متحد شد. دیری نپائید که این اتحاد را فسخ نمود و در سال ۱۰۴۱ ق در حسنآباد مراسم تاجگذاری بر پاکرد و با نام شاه احمدخان سکّه ضرب کردند و خطبه خوانده شد و شاه اردلان به دربار عثمانی نزدیک شد که این امر سرانجام به سقوط حکومت وی در سال ۱۰۴۶ ق انجامید. سلاطین هورامان نیز چنین وضع مشابهی داشتند، اما سعی میکردند فقط جوابگوی شاهان صفوی باشند تا بتوانند استقلال خود را حفظ کنند.
در این اوان جنگهای متعدد ایران و عثمانی، تعصّبات مذهبی، خشونتهای فرقهای، جنگهای نیابتی که در نتیجه آن شاهزادههای کرد بابان پنج بار در سنه مستقر شدند و به نیابت از عثمانیها قدرت را در دست گرفتند، جنگهای داخلی، دستاوردی غیر از فقر و بدبختی نداشت جز اینکه بنییه دفاعی والیان اردلان و سلاطین هورامان را تضعیف مینمود.
سرانجام در ۱۴ محرم سال ۱۰۴۹ ق، معاهده صلح زهاب میان ایران و عثمانی به امضاء رسید که به تجزیه کردستان اردلان منجر گردید. شیرین اردلان در این باره مینویسد:
«طبق آن بغداد بینالنهرین و کردستان غربی بهطور دائم به عثمانی تعلق یافت.
نتیجه این معاهده تجزیه سرزمین خاندان اردلان پس از پنج قرن خود مختاری بود. خود مختاریی که به ندرت به خطر افتاده بود. چنین شد که خاندان اردلان سرزمینهایی را که در دامنه غربی سلسله جبال هورامان و نیز در دشتهای زیبا و خرمدرههای منطقه شهر زور، قره داغ، قزلجه، سروچک و کرکوک بنا کرده بودند، برای همیشه از دست دادند. آنان همچنین رواندز، عمادیه، کوی و حریر را از دست دادند. سرزمین خاندان اردلان که از این پس کردستان اردلان نامیده میشد، به مناطق سنه، حسنآباد، مریوان، هورامان، بانه، سقز، سیاهکوه و جوانرود محدود گشت. معاهده زهاب در واقع پایانی بر ملوک نشین کهن شهر زور و کردستان اردلان دینور بود. با واگذاری بخش غربی کشور، خاندان اردلان قسمت عظیمی از توان اقتصادی، نظامی و جغرافیایی خود را نیز از دست دادند.
بدین ترتیب آخرین سنگر فرهنگ و تمدن کرد کهن سقوط کرد. (شیرین اردلان، ۱۳۸۷: ۵۰، ۵۱)».
شایانذکر است، در زمان حکومت رضاشاه پهلوی، جوانرود و پاوه از کردستان اردلان جدا و به استان کرماشان الحاق شدند. (جهان ئارا) خانم پاوهای از شعرای معروف هورامان لهون، همسر (علی اکبر خان شرف الملک) نوه امان الله خان بزرگ اردلان بوده است.
با معاهده یاد شده، شاهان صفوی کمکم بر اوضاع مسلط شدند و والیان اردلان و سلاطین هورامان را وادار به تبعیت از خود کردند. «شاه صفی اول» شرط انتصاب سلیمان خان اردلان را به حکومت کردستان انتخاب یک پایتخت جدید و برچیده شدن دژهای تسخیرناپذیر زلم، مریوان، حسنآباد و پلنگان که نماد اقتدار خاندان اردلان بودند، تعیین کردند و او نیز طبق دستور، شهر قدیمی سنندج را به پایتختی انتخاب نمود: با این انتخاب، کردستان اردلان عملاً بیدفاع ماند و با حمله مراد چهارم از سلاطین عثمانی، شکست سنگینی متحمل گردید.
از آنسوی دیگر، هورامان بزرگ که تا عهد صفویه متحد و یکپارچه مانده بود، در سالهای آخر انقراض سلسله صفویه تجزیه و به دو بخش هورامان تخت و هورامان لهون تقسیم شد. وقایع نگاران هورامان به دلایل این تجزیه اشارهای نکردهاند.
این واقعه پس از قتل جمشید سلطان هورامی در سال ۱۱۴۴ قمری اتفاق افتاد.
جمعبندی و بیان نتایج
چنانچه از فرمایشی و سنتی بودن تواریخ هورامان و کردستان اردلان صرفنظر کرده و با دیده اعتماد به آنها بنگریم، میتوان از لابلای متون و روایتهای تاریخی به این نتایج دستیافت.
در عصر صفویه کردستان اردلان و منطقه هورامان، روی رفاه، آسایش، عمران و آبادانی و شکوفایی تمدن به خود ندیدند و هر یک به تناوب درگیر جنگهای داخلی، دفع دشمنان خارجی از گسترهی جغرافیایی خود بودند. تخریب شهرها، پلهای ارتباطی، دژهای نظامی، قتل عامهای وحشتناک، خشونتهای فرقهای و مذهبی، که در زمان شاهعباس کبیر به اوج خود رسیدند، امان دو طرف را بریده بود.
روزی بغداد تسخیری میشد و روزی قوای عثمانی در اطراف همدان خیمه و خرگاه میزدند، هرروز جایی مورد تعرض قرار میگرفت و دست تعدی بهسویش دراز میشد جان و مال و ناموس کسی در امان نبود، از کشتهها پشته میساختند و از کلّهها مناره. همهجا اعم از عراق عرب و عجم دست به دست و هرروز شهر و دیاری در آتش جنگ میسوخت.
البته موقعیت جغرافیایی هورامان وصعبالعبور بودن آن، گاهی دشمنان خارجی را از تعرض بازمیداشت اما به طور کلی مانع حملات آنان نمیشد.
از زبان رسمی و شعر و ادبیات و گویشهای محلّی آن زمان ظاهراً خبری نیست. شواهد تاریخی نشان میدهند که در آن عصر زبان و ادبیات گورانی (هۆرامی) رواج داشته است، همان زبانی که والیان اردلان به آن رسمیت بخشیدند برخی وقایعنگاران، کلمه (اردلان) را از واژگان هورامی میدانند.
شیرین اردلان در کتاب خود مینویسد:
«از نظر لغت شناختی نام اردلان را باید در زبان گورانی جستجو کرد. در زبان گورانی اردلان یا هاردلان یعنی مکانهای کوهستانی. این فرضیه با احادیث شفاهی منطقه سنه که طبق آن خاندان اردلان برای فرار از چنگ مغولان به کوهستانها پناه میبرند، همخوانی دارد» (شیرین اردلان، ۱۳۸۷: ۲۹).
نقل است «یوسف یا سکه» یا «یوسف با سکه» که در گویش محلی «یۆسوو ئاسکه» خوانده میشود، شاعر دربار خان احمدخان اردلان بوده و به زبان هۆرامی – که زبان رسمی دربار بوده- شعر میگفته.
وقائع نگاران هورامان، در این باره نوشتهاند: عباسقلی سلطان از سلاطین هورامان معاصر شاه صفی برای از میان برداشتن خان احمدخان و گرفتن انتقام از وی، به قشون سلیمان خان اردلان و قوای دولتی پیوست و سرانجام در جلگه مریوان خان احمد خان در نبردی سهمگین شکست خورد و به طرف موصل شتافت. عباسقلی سلطان به پاس شجاعت و رشادتهایی که در این نبرد از خود نشان داد، به دریافت خلعت و رقم مجدد حکومتی نائل و مفتخر گردید.
یوسف نام (یوسواسکه) از اهالی هورامان که در جوانی و آهنگسازی شهرتی بسزا داشته، از نغمهسرایان مجالس شادی و سرور خان احمدخان بوده به واسطه تعصب داشتن به ملیت خود، مورد غضب خان اردلان واقع و به دستوری زنده بگور میشود. (بهمن سلطانی هورامی، ۱۳۸۶: ۴۰۴).
از این یوسف نام، اشعاری درباره جنگ و ساز و برگهای آن بجا مانده است. به قطع یقین دیوان اشعارش را نیز همراه وی به گور سپردهاند.
در منابع تاریخی مربوط به کردستان اردلان و منطقه هورامان در عصر صفویه، از تسامح و تساهل مذهبی سلاطین هورامان و تعصب مذهبی والیان اردلان سخن رفته است، اما به نظر میرسد چنین چیزی چندان مقرون به صحت نباشد، زیرا هیچگونه سند و یا اسناد قاطعی دالّ بر این امر در دسترس نیست. ممکن است برخی وقایعنگاران، عدم همکاری سلاطین هورامان با عثمانیها را حمل بر نوعی تسامح و تساهل مذهبی کرده باشند و یا همراهی کردن والیان اردلان با عثمانیها را دالّ بر تعصب مذهبی آنان، زیرا شواهد نشان میدهند سوگیری والیان اردلان در جهت همگرایی با دولت صفویه، اطمینان و اعتماد شاهان صفوی را در پی نداشته است زیرا تمایلات والیان اردلان بهسوی عثمانیها و صفویها، در دو کفه تراز و همواره متعادل و یکسان بوده است.
از سوی دیگر، مؤرخان اردلان هیچگونه سندی دالّ بر اینکه شاهان صفوی با نیروی قهرّیه والیان اردلان را وادار به تغییر مذهب کرده باشند، ارائه نمیدهند.
شیرین اردلان معتقد است گرویدن والیان اردلان به اسلام شیعه که از زمان حکومت خان احمدخان اول شروع شد، داوطلبانه و با هدف ورود به هرم قدرت بوده تا به عنوان یکی از چهار والی امپراطوری ایران پذیرفته شوند.
وی مدفون شدن جمعی از والیان اردلان از جمله خسروخان ناکام، خسرو خان بزرگ، امانالله خان بزرگ، رضا قلی خان و غلام شاه خان را در صحن مرقد حضرت علی (ع) در نجف، دلیل بر این امر میداند. (شیرین اردلان، ۱۳۸۷: ۳۳). از میان والیان اردلان جز خان احمدخان اول که ذکرش رفت، هیچکدام قصد دشمنی آشکار با سلاطین هورامان نداشتند و حتی در فکر پیوندهای خانوادگی و قرابت سببی با آنان بودند که این امر در دوران جمشید سلطان از سلاطین اورامان به اوج خود رسید. برخی سلاطین هورامان از والیان اردلان اطاعت و فرمانبرداری میکردند. خان احمد اول به چند علت با سلاطین هورامان دشمنی آشکار داشت:
۱- پیوندهای خانوادگی و قرابت سببی حاکمان هورامان با والیان لرستان.
۲- والیان لرستان و کردستان دشمنی و عداوت دیرینه با هم داشتند.
۳- تلاش خان احمدخان برای الحاق هورامان به قلمرو کردستان اردلان. (ادوای: ۱۱)
در اینجا اشاره به این نکته حائز اهمیت است که سر سلسهی والیان اردلان و سلاطین هورامان، علاوه بر رهبری سیاسی، رهبری معنوی قبیله خود را نیز در دست داشتند. مؤرخان از فرزانگی، دینداری، حس عدالتطلبی، رعیتپروری و مردمداری بابا اردلان (۶۰۶-۵۶۴ ق) به نیکی یاد میکنند. وقائع نگاران هورامان نیز برآنند که مرشدی صاحبنام به نام (شیخ جلال الدّین) از اولاد امام محمد باقر (ع) به مردم هورامان دستور داد تا با (بهمن) نام فرزند (بلهو) از طایفه بوانم، به عنوان سرسلسله سلاطین هورامان بیعت کنند و این سمت در خانوادگی وی موروثی گردید.
(هورامی، ۱۳۸۶: ۳۸۴)
کتابنامه
الف- فارسی:
۱- اردلان، شیرین، (۱۳۸۷)، خاندان کرد اردلان در تلاقی امپراطوریهای ایران و عثمانی، ترجمه مرتضی اردلان، چاپ اول، نشر: تاریخ ایران
۲- بهمن سلطانی هورامی، مظفّر، (۱۳۸۶)، تاریخ هورامان، براساس گزارش تاریخ هورامان ملا عبدالله هورامی متخلص به شیدا، مقدمه، تصحیح و تعلیقات: دکتر نادر کریمیان سردشتی،نشر: احسان.
۳- ابن صوفی محمد سلیم، ملا محمد رضا، (۱۳۹۲)، تاریخ کردستان، از ۱۳۳۰ تا ۱۳۴۴ قمری، تصحیح: دل آرا مردوخی، نشر: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی.
۴- رضایی، عبدالعظیم، (۱۳۷۸)، گنجینه تاریخ ایران، نشر دانش
۵- سنندجی، میرزا شکرالله (فخر الکتاب)، تحفه ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان، (۱۳۷۵)، مقابله، تصحیح، حواشی و تعلیقات، دکتر حشمتالله طبیبی، تهران: امیرکبیر.
۶- پیرنیا، حسن، تاریخ ایران باستان، (۱۳۶۲) نشر: دنیای کتاب، ایران، تهران.
ب- عربی:
۱– صباغ، الدکّتور عباس اسماعیل، (هـ ۱۴۲۰- ۱۹۹۹ م)، تاریخ العلاقات العثمانیه الایرانیّه، الحرب و السّلام بین العثمانین و الصفویین، بیروت: دارالنّفائس.
۲- حموی، یاقوت، مُعجم البلدان، الإمام شهابالدین، ابو عبدلله یاقوت بن عبدالله الحموی الرّومی البغدادی، داراحیاء التراث العربی، بیروت- لبنان.
ج- کردی:
۱- هاوار، محمد رسول، (۲۰۰۶ م)، کورد و باکوری کوردستان له سهرهتای مێژوووه ههتا شهڕی دووههمی جیهانی، بهرگی یهکهم ههتا کۆتایی شهڕی یهکهم، چاپی یهکهم: ناوهندی چاپهمهنی و ڕاگهیاندنی خاک.
۲- مهزههر، دوکتۆر کهمال، (۱۹۷۵)، کوردستان له ساڵه کانی شهڕی جیهانی یهکهم دا.
د: نشریات
د: ذامان، ماهنامه فرهنگی (۲۰۱۱ م)، شماره ۱۷۰، سال شانزدهم، نشر: رامان، اربیل. چاپخانه خانی.
هـ: مقاله
۱- ادوای، مظهر، دلریش، بُشری (۱۳۹۳)، روابط و مناسبات حکومت صفویه با الکای هورامان، فصلنامه پژوهشهای تاریخی (علمی- پژوهشی، معاونت پژوهش و فناوری دانشگاه اصفهان.)